جابر بن حیان
جابِرِ بْنِ حَیّان، ابوعبدالله جابر بن حیان بن عبدالله ــ که با نسبتهای ازدی، کوفی و طوسی و لقب صوفی شناخته شده است ــ عالم کیمیا و فیلسوف شیعی سدۀ 2ق/ 8 م که مجموعۀ بزرگی از آثار در کیمیا و فلسفۀ طبیعی به او منسوب شده است.
شخصیت جابر و مسئلۀ جابری
در نسخهای از کتاب الرحمۀ جابر تاریخ وفات او سال 200ق/ 816 م ذکر شده است (نک : کراوس، جابر...، I/ 6). هولمیارد بر اساس دادههای مأخوذ از رسائل جابر و کتب تراجم و تاریخ، خصوصاً بر پایۀ گزارشی از اخبار الطوال دینوری (ص 286) در خصوص شخصی به نام حیان العطار (که هولمیارد او را پدر جابر میداند) و دیگر دادههای کهن، به این نتیجه رسیده که تولد جابر در اوایل سدۀ 2ق/ 8م، و وفات او در اواخر همان سده بوده است («مقاله...»، 28-32). با این حال، دادههای منابع کهن یکدست نیست و در خود آنها نشانههایی از شک در واقعیت جابر موجود است، چنانکه از الفهرست ابن ندیم نیز این امر به خوبی پیدا ست (ص 420). از جملۀ قویترینِ این نشانهها آن است که ابو سلیمان سجستانی (ه م) در تعالیق خود از یکی از دوستان خویش به اسم حسن بن نکد موصلی نام میبرد و میگوید که این شخص رسائلی تألیف میکرده، و آنها را به جابر بن حیان منسوب مینموده است (نک : کراوس، همان، مقدمه، 64).
روسکا و پس از وی کراوس با نقد درونیِ رسائل جابر و نیز با نقد سنت به این نتیجه رسیدهاند که این مطلب که جابر در سدۀ 2ق میزیسته، و شاگرد امام جعفر صادق(ع) بوده است، حقیقت ندارد. اما وجه ایجابی تحقیقات کراوس این است که رسالههای جابری تألیف گروهی از نویسندگان اسماعیلی قرمطی است که آنها را طی حدود یک قرن، میان نیمۀ دوم سدۀ 3ق/ 9م تا نیمۀ اول سدۀ 4ق/ 10م، نگاشتهاند؛ به همین دلیل است که کراوس و به تبع او بسیاری از دیگر نویسندگان غربی در اشاره به آثار جابر از عبارت «رسائل جابری» و نه «رسائل جابر» بهره میگیرند. به این ترتیب، اصالت تاریخی جابر رد میشود و این مسئلهای است که در تحقیقات تاریخ علم به «مسئلۀ جابری» مشهور شده است (کوهکن، «مسئله...»، سراسر مقاله).
سزگین در «تاریخ نگارشهای عربی» بخش بزرگی از مدخل جابر بن حیان را به دلیل اهمیت این موضوع به آن اختصاص داده، و به رد دلیلهای کراوس و نتیجهگیری او پرداخته است (GAS, IV/ 175-230). این نوشتۀ سزگین میان او و پلسنر منازعهای برانگیخت (نک : پلسنر، سراسر مقاله؛ سزگین، سراسر مقاله).
کربن هر چند نسبت به استناد کراوس به قول ابو سلیمان سجستانی، نظری انتقادی دارد (ص 210)، با این نتیجهگیریِ او که رسائل جابری تألیف گروهی است که به یک مکتب تعلق داشتهاند، همدلی میکند و میافزاید که در سنت هرمسی این امر که در پیرامون یک هستۀ نخستین لایههایی تو در تو شکل گیرد، سابقه داشته است. با این حال، وی به رغم کراوس معتقد است که نمیتوان معیار قاطعی برای تفکیک بخشهای مختلف رسائل جابری قائل شد و برخی را کاملاً تجربی و آزمایشگاهی و برخی دیگر را نظری یا باطنی دانست؛ وی با اشاره به برخی تصریحات در رسائل جابری خاطر نشان میکند که حتى اسامی گیاهان، مواد معدنی و نیز ابزارهای مذکور در رسائل ممکن است بار رمزی داشته باشند (ص 153).
پیِر لوری نیز با کلّیت نتایج کراوس در خصوص مسئلۀ جابری همراهی میکند، اما صورتبندیِ پاسخ او به صورت هرمی است که رأس آن در سدۀ 2ق/ 8م تثبیت میشود و قاعدۀ آن در سدۀ 4ق/ 10م؛ بدین صورت که وی اصالت تاریخی جابر را میپذیرد، اما معتقد است که در اطراف هستۀ نخستینی که از آثارِ اصیلِ جابر تشکیل شده بوده، در طی ادوار بعدی آثار تازهای به دست دیگر افراد متعلق به این مکتب تألیف، و به جابر منسوب شده است. وی با اشاره به تدوین تدریجی و چند لایۀ سبعون کتاباً و کتاب الرحمة میان رأیِ قائل به اصالت تاریخیِ جابر و رأیِ مخالفانِ آنها جمع میکند («کیمیا...»، 20-21).
نعمان حق به نقد دلیلهای کراوس میپردازد و به درستی نشان میدهد که تقریباً تمامیِ آنها سستاند و به این ترتیب، وی در صف مقابل کراوس و همفکران او میایستد (ص 9-27). اما با سست بودن دلیلهای کراوس، نمیتوان گفت که اساساً مسئلهای مطرح نیست. به نظر میرسد که اصل ادعای کراوس در شکل حداقلی آن، یعنی اینکه آثار جابری تألیف یک مکتب است، نه یک شخص واحد، همچنان ابطال نشده مانده است و باید در انتظار تحقیقات بیشتر و دلیلهای تازهتری از دو طرف دعوا نشست.
آنچه ذکر شد، وجه اول «مسئلۀ جابری» است و این مسئله وجه دومی هم دارد که به ارتباط جابر با گِبِر لاتینی و اساساً به موضوع شکلگیری کیمیای لاتینی مربوط است. امروزه محققان در اینکه کیمیای لاتینی ریشه در کیمیای اسلامی دارد، اتفاق نظر دارند. گذشته از اینکه عنوان این علم در زبانهای اروپایی خود مأخوذ از واژۀ الکیمیاء است، یکی از نشانههای قطعی دربارۀ سهم کیمیای اسلامی در تکوین کیمیای لاتینی در مقدمۀ رابرت چستری در نیمۀ دوم قرن 12م/ 6 ق بر ترجمۀ لاتینی رسالهای از مریانوس به خالد بن یزید مشهود است (به رغم نظر روسکا، این رسالۀ لاتینی نه تألیف، بلکه ترجمهای از متن عربی است). احمد حسن مقدمۀ این رساله را به انگلیسی ترجمه کرده، و همراه با عربی آن به چاپ رسانده است (نک : مل )؛ اما متن کامل اصل عربی هنوز منتشر نشده است.
گفتنی است که نخستین نشانۀ آشنایی اروپاییان با کیمیای اسلامی حتى به بیش از یک قرن قبل از آن بر میگردد (نک : هالو، 145). با این حال، هر چند شکی در این نیست که کیمیاگران لاتینی در ابتدا، از راه ترجمۀ متون کیمیایی عربی با مبانی این علم آشنا شدند، اما هنوز راه زیادی در پیش است تا نسبت به متون ترجمه شده (اعم از ترجمۀ دقیق، آزاد یا تفسیری)، مترجمان آنها و اهدافی که از این کار در نظر داشتهاند، شناخت نسبتاً موثقی پیدا کنیم. در میان رسالههای لاتینی موجود رسائلی هست که نام گِبِر را به عنوان مؤلف بر خود دارند. موضوع نوع ارتباط جابر با گِبِر که تنها تفاوت اندکی در آواها با هم دارند ــ و این تفاوت در انتقال از یک زبان و فرهنگ به زبان و فرهنگی دیگر طبیعی مینماید، همچنان که در مورد آپولونیوس (همان بلیناس متون اسلامی) و بسیاری دیگر این اتفاق افتاده است ــ خود یکی از مسائل تاریخ کیمیا (و نیز تاریخ شیمی) شده است. مسئله این است که آیا این رسائل ترجمۀ رسائل عربی جابر است؟ برداشتی آزاد از آنها ست؟ یا تألیفاتِ اصیل لاتینی است؟ به نظر میرسد که در مورد Liber misericordiae ( کتاب الرحمة) و نیز Liber de LXX (سبعون کتاباً) بتوان بیتردید آنها را ترجمۀ آثار عربی جابر دانست، اما پژوهشگران در خصوص برخی کتب دیگر که مهمترین آنها Summa Perfectionis است، اختلاف نظر دارند (نک : همو، 148؛ رکس، «مفهوم...»، 396؛ اولمان، 198).
آثـار
هر چند محور آثار جابر کیمیا ست، اما مجموعۀ آثار او گنجینهای غنی است که اطلاعات گرانبهایی را در هر دو حوزۀ تاریخ علوم (کیمیا، علم خواص پنهان اشیاء، طب، اخترشناسی و اختربینی، جادو و دیگر علوم غریبه و نیز ریاضی، منطق و فلسفه) و تاریخ مذاهب (به ویژه گروههای باطنی شیعی) به دست میدهد. جابر خود نخستین کسی است که فهرست یا فهرستهایی از آثار خود ارائه کرده است. ابن ندیم در الفهرست از دو فهرست، یکی بزرگ شامل تمامی رسائل وی، و دیگری کوچک، تنها شامل رسائل کیمیایی وی یاد میکند (ص 421) که احتمالاً از آنها برای تهیۀ گزارش خود در خصوص جابر بهره گرفته است. ظاهراً از این دو فهرست هیچ یک تا امروز باقی نمانده است. حسین بن علی طغرایی، کیمیاگر سدۀ 5-6 ق/ 11-12م، در کتاب مشهور خود مفاتیح الرحمة و مصابیح الحکمه سخن از یک «الفهرست الثالث» به میان میآورد (گ 13 رو) که به روشنی مشخص نیست که آیا منظور فهرستی غیر از آن دو است، یا خیر. ابن ندیم نخستین مورخ و کتابشناسی است که در الفهرست کتابشناسی جابر را ارائه کرده که هر محقق امروزی بدان سخت نیازمند است. در دوران جدید، کراوس نخستینبار با روشی علمی و با دقت بسیار کتابشناسیای تفضیلی از آثار جابر به دست داده که با گذشت دهها سال همچنان مرجع باقی مانده است. پس از وی سزگین به تکمیل و رفع نقصهای کار کراوس پرداخت. اما در اثر اولمان نکتۀ تازهای دیده نمیشود.
مجموعۀ آثار جابر به چند مجموعۀ کوچکتر تقسیم شده که هر یک مشتمل بر شماری رساله است. این مجموعهها گاه از لحاظ سبک بیان و نیز از نظر موضوع تفاوتهایی با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه رسائل سبعون کتاباً (هفتاد کتاب) به معرفی فرایندهای مختلف کیمیایی اختصاص یافته است، هر چند که در همین رسائل هم توضیحاتِ نظریِ پراکنده، و نیز اشاراتی باطنی موجود است. کراوس بر اساس تحلیل درونی و با تکیه بر ارجاعات درون متنی، این ترتیب را برای تألیف رسائل در نظر گرفته است: 1. کتاب الرحمة، 2. مائة و اثناعشر کتاباً (صد و دوازده کتاب)، 3. سبعون کتاباً (هفتاد کتاب)، 4. کتب الموازین، 5. الکتب الخمس مائة (پانصد کتاب)، 6. الکتب السبعة (هفت کتاب).
از کتاب الرحمه حداقل 3 روایت موجود است: روایت اول که برتلو به چاپ رسانده است؛ روایت دوم از لحاظ زبانی کهنتر است و کراوس پارههایی از آن را در گزارش خود از این کتاب آورده است (جابر، I/ 5-9). به غیر از این دو روایت آنچه مبنای شرح طغرایی بوده است، با هر دو روایتِ شناخته شده تفاوتهایی دارد (کوهکن، «بررسی...»، 307). شاید بتوان بدین ترتیب، از یک روایت سوم نیز سخن گفت. این کتاب طبق قرائن، نخستین کتاب جابر، و در عینحال، در زمرۀ مهمترین کتب او ست که به دفعات توسط کیمیاگران بعدی شرح شده است.
مجموعههای «صد و دوازده کتاب» و «هفتاد کتاب» (به ویژه دومی) بیشتر مشتمل بر مباحث علمی کیمیا و فرایندهای مختلفی است که برای تدبیر و تحصیل اکسیر ضروری است. همچنین در این رسائل شرح ابزارها و دستگاههای کیمیایی را میتوان یافت. با این همه، این مجموعهها از توضیحات نظری تهی نیست. از جمله تفاوتهای این دو مجموعه آن است که «هفتاد کتاب» را میتوان در واقع 70 فصل یک کتاب دانست، در حالی که رسائل «صد و دوازده کتاب» تقریباً مستقلاند.
صورت تفصیلی و نظام یافتۀ مبانی نظری کیمیای جابری را باید در مجموعههای بعدی، کتب الموازین (در اصل مشتمل بر 144 رساله) و «پانصد کتاب» جستوجو کرد. نظریههای میزان، خواه میزانِ طبایع و خواه میزانِ حروف در کتب الموازین بسط داده شده است، و «پانصد کتاب» بیشتر صبغۀ فلسفی، منطقی و دینی (البته در بستری کیمیایی) دارد. هر یک از رسائل «هفت کتاب» نام یکی از فلزات هفتگانه را بر خود دارد.
جابر همچنین آثاری در خصوص طلسمات، علم خواص پنهان اشیاء علم جفر (نک : کراوس، همان، I/ 141-154) و نیز در طب و داروشناسی (نک : همان، I/ 155-160)، ریاضی، نجوم و احکام نجوم (نک : همان، I/ 167-169) و فلسفه (نک : همان، I/ 161-166) و مباحث دینی (نک : همان، I/ 170-171) دارد.
بسیاری از آثار جابر را پژوهشگران اروپایی ترجمه و چاپ کردهاند. نخستینبار، برتلو در 1893م/ 1311ق ضمن تحقیقات خود در تاریخ شیمی چند رساله از جابر و از جمله رسالۀ مهم کتاب الرحمه را همراه با ترجمۀ فرانسوی آنها به چاپ رساند. پس از او هولمیارد و کراوس به ترتیب در 1928م و 1935م بسیاری از رسائل جابر را به چاپ رساندند. کربن ترجمۀ فرانسوی کتاب الماجد را در 1950م، و بار دیگر در «کیمیا...» در 1986م منتشر کرد و لوری در 1983 و 1988م متن مصحح 14 رساله از جابر و ترجمۀ فرانسوی 10 رساله از او به چاپ رساند. رکس در 1975م کتاب الاخراج ما فی القوة الی الفعل را به آلمانی ترجمه کرد و مقدمهای مفصل بر آن نگاشت (برای مشخصات این آثار، نک : مل (. ابوریده در سالهای 1984 و 1985م، 5 رسالۀ فلسفی جابر را به چاپ رساند (نک : مآخذ). حق نیز در 1994م تصحیح و ترجمۀ انگلیسی کتاب الاحجار جابر را منتشر کرد (نک : مل .)